آرشیو دیدگاه شعرا

ای شه طوس که بر روی زمین نور خداییروی بنما که بی پرده خدا را بنمایی نظری هم به گدایی چو من خاک نشین کنای که در پاشهی صاحب ایوان […]

ادامه ...

دل رمیده از غم آزاد شدکبوتر صحن گوهرشاد شد پر زد و آسمان غم را شکافتمسافر پنجره فولاد شد تپید با زمزمه ی یا رضاخرابه های سینه آباد شد صفحه […]

ادامه ...

ادامه ...

دوباره آمده ام تا غزل ترانه کنمشبانه گریه ی جانسوزعاشقانه کنم بر آستان تو روی نیازمن برخاککه آبرو طلب از خاک آستانه کنم شبی شبیه کبوتر شبیه یک گنجشکچه می […]

ادامه ...

جود و کرامت از کرمش جاودان شدههر چه دخیل هست به سویش روان شده جبریل هم اگر برسد در حریم اوحس میکند که وارد صحن جنان شده او ظاهرش بتول […]

ادامه ...

مسکینم ای کریم به دربارت آمدمخارم ولی به ساحت گلزارت آمدم همسایه توام من و در سایه ی توامبار دگر به ساحت گلزارت آمدم ای جلوه وجلال خداوند ذوالجلالدرجلوه گاه […]

ادامه ...

من از جام ولایت مست مستمامیدم رابر این میخانه بستم رضا جان ای فروغ آسمانهازمین بوس تو زا عهدالستم تو خورشید همه خورشیدهاییولی من زره ای ناچیز و پستم تو […]

ادامه ...

هی می کشانم چادرم را زیر باران هارد می شوم از خلوت خیس خیابان ها حس می کنم در ابتدای آسمان هستموقتی سلام ات می کنم از پشت میدان ها […]

ادامه ...

ای سرم خاک پای زائر تووی به جانم بلای زائر تو دل همسایگان مشهدی‌اتگشته زائرسرای زائر تو التماس دعای خسته‌دلاندر هوای دعای زائر تو کاش بودی هزارها حاجتتا بریزم به […]

ادامه ...

روز ولادت تو غزل آفریده شدمفعول و فاعلات و فعل آفریده شد پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدیاز برق چشمهات زحل آفریده شد ازشهد غنچه ی لب پر […]

ادامه ...