آرشیو دیدگاه شعرا

تا کبوترها نشستند و از این خوان می خورندزائران از دست تو هر روز احسان می خورند ای کریم بن کریم… حتّی کریمانِ جهان…بر سر این سفره از دستان تو […]

ادامه ...

ماه در حوض بزرگ کاشى است آب، آیـیـنـه مـهـتـاب شـده مـاه مـهمان قشنگ حوض استحـوض بـیـچاره دلش آب شده چـشـم من منتظر خورشید است پـیـک خـورشید، سپیده پیداست از حـرم […]

ادامه ...

به ظاهر زائرم اما زیارت را نمی فهمممن بیچاره لطف آشکارت را نمی فهمم تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتیبه دل افتادن گاه و گدارت را نمی […]

ادامه ...

ای طبیب درد جان‌ها کعبۀ دل! جان جان‌ها!آفتـاب آسمان‌هـا! مهربـان مهربان‌هـا! یا رضا عیدت مبارکیا رضا عیدت مبارک ای تمام هست و بودم هم رکوعم هم سجودم هـم قیامـم هـم […]

ادامه ...

مثل غریبه ها به شما خیره می شوماز لا به لای پنجره ها خیره می شـوم از راه دور آمده ام پای بوستـانبر دست تان شبیه گدا خیره می شوم […]

ادامه ...

آن حریمی که در آن دل ها کبوتر می شودپر زدن تا محضر زهرا میسر می شود عشوۀ معشوق و ابراز نیاز عاشقانبه وصال عاشق و معشوق منجر می شود […]

ادامه ...

چون توای شاه کسی حشمت ودربار ندارد !جلوه و جاذبه ات ، ثابت و سیّار، ندارد! خلقی از شوق چو پروانه روانند به سویت !هیچکس مثل تو این گرمی بازار […]

ادامه ...

هست از شوق ِچشم دلبر مامیل پرواز اگر که در سر ِما نزد گنبد طلای شمسُ شموسپشت بام پُر از کبوتر ما چار فصل خدا عنایت اودائماً سیب سرخ نوبر […]

ادامه ...

مثل آهو که رصد می کند این صحرا راخوب می بینم از اینجا همه ی دنیا را جشن گندم شده برپا و زمین می گریدقصّه ی آدم و عاشق شدن […]

ادامه ...

در حجره غریبانه بسوزد جگر من کجایی پسر منمن چشم به راهم که بیایی به بر من کجایی پسر من لاله ی باغ ولا می سوزد از زهر جفا شد […]

ادامه ...