آرشیو از دیدگاه شعرا

ایستون های زمین ، گلدسته های سربلند ! ای رواق زرنگار ، آیینه های بندبند !ای مقرنس های چوبی ، گنبد زرین کلاه ! بر سر آن آستان پرشکوه بی […]

ادامه ...

اى دختر عقل و خواهر دینوى گوهر دُرج عزّ و تمکین عصمت شده پاى بند مویت اى علم وعمل مقیم کویت اى میوه شاخسار توحیدهمشیره ماه ودخت خورشید وى گوهر […]

ادامه ...

خواستم تا شبی قلم بزنمخط سرخی بروی غم بزنم خواستم تا به یاری خورشیددر سیاهی شب قدم بزنم تا که مخلوط عشق و عقلم راباز از نو دوباره هم بزنم […]

ادامه ...

ای آسمـان! شـور و نـوای غـربتِ کیست؟یاس کبـودامشب، کنار تربت کیست؟ گویـا عـزایِ شمس الشموس استوقتِ غروب خورشیـد تـوس است غیر از «رضا» مولای مهجور از وطن کیست؟جـز او مگـر […]

ادامه ...

بـه گوش دل ندا آمد، که یار دلبرا آمدبه درد ما دوا آمد ، رضا آمد، رضا آمد خدا داد آنچه را وعده، بشد در ماه ذیقعدهکه آمد بهترین بنده، […]

ادامه ...

ای فضل تو بیکـران رضاجان ای جنت جـاودان رضـاجان ای جلـوۀ لامکان رضـاجانمرضیّ و رضیِّ جـان رضاجان عالم ز پی‌ات روان رضـاجانای آمـده زآسمان رضـاجان جانِ دل و جان بمان […]

ادامه ...

ماه ذیقعده! مبارک باد قرص آفتابتهمچو باران از سحاب نور می بارد گلابت بی حساب از آسمان ریزد به دامانت ستارهبی حجاب آید برون خورشید زهرا از حجابت جلوه کن […]

ادامه ...

به به ! که این خراسان ، دارد صفای رضوانبه به ! که این خراسان ، دارد صفای رضوانبار سفر ببندید ، ای خستگان تهراندر جستجوی نانی ، این بار […]

ادامه ...

أتیتُ من مغرب الدنیا خراسانالکی أبثّ الرّضا شوقاً و تَحنانامُسعّرَ الشوق مُلتاع الجوی دَنفاًأُکابد البُعدَ آلاماً و أحزانالاستریح بنجوی أستشفّ بهادفقَ النبوّه أعواماً و أزماناأتیتُ أنفُثُ آهاتی و أنشرهاإلی علیّ […]

ادامه ...

گلدسته‌ها و صحن و سرا جار می‌زنندشب تا سحر برای خدا زار می‌زنند دیوانه‌ها جنون‌زده با یک زبان خاصاز جام ثامن الحججی جاز می‌زنند پروانه‌های شهر خدا گرد شمع اوچنگی […]

ادامه ...