آرشیو از دیدگاه شعرا

قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفتنقاره می زنند … مریضی شفا گرفت دیدی که سنگ در دل آیینه آب شددیدی که آب حاجت آیینه را گرفت خورشید […]

ادامه ...

نمای گنبدی افتاده در دو چشم ترم“تویی برابر من یا خیال در نظرم؟” اگر که راه نمی دادی اَم، بعید نبودکه در غمِ تو بریزد تمام بال و پرم چه […]

ادامه ...

به امید وصال دوست چشمم روشن است امشبگر با ما نشینی سعادت با من است امشب که گوید آن از یک گل بهار هرگز نخواهد شد ای دلبهاری دارم از […]

ادامه ...

آفرینش تن است و او جانشپدر و مادرم به قربانش چشم حور و ملک به ماه‌ رخشدست جن ‌و بشر به دامانش می‌زند بوسه موسیِ جعفربر سراپای همچو قرآنش گوهر […]

ادامه ...

در روز ولادتت به مشهد آیمدر صحن نو و عتیق مرقد آیم با کسب اجازه از امام هشتمبا قلب شکسته رو به گنبد آیم

ادامه ...

بعید نیست خراسان اگر به کعبه ببالدبعید نیست خراسان اگر به کعبه ببالدغنی به کعبه ببالد ، فقیر سوی تو آیدفدای خاک تو گردم که حَجّه الفقراییبعید نیست خراسان اگر […]

ادامه ...

نامم به جز فدائی جانان نبوده استشُغلم به جز غلامی سلطان نبوده است هر آنچه کرده ام ز خطایا و جُرم هااز چشم راز دار تو پنهان نبوده است آری […]

ادامه ...

چه خبر هست که در کون و مکان غوغا شد؟چه خبر هست که اینگونه جهان شیدا شد؟ چه خبر هست که پرهای ملائک وا شد؟چه خبر هست مگر معجزه ای […]

ادامه ...

الا یا علی‌ بن‌ موسی ‌الرضارضا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا! به جان بنده‌ام هر نفس تا به حشرترا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا ز جان، این امیدم که گردد ترافدا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا! مگر از تو […]

ادامه ...

نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشمکه شاعرت شده مقبول خاطرت باشم نه آهوام نه کبوتر که ضامنم باشیویا پرنده ی صحن مجاورت باشم نه آن دلی که به معنا […]

ادامه ...