سلطان و علمدار محبت
تندیس سخاوت
من سائل بی چیزم
او ماه کرامت
با یک نگه از اول
دل برده به غارت
رضا شاه ولایت – بده اذن زیارت
خاک پاشم – تا دنیا دنیاس
مست نگاشم – تا دنیا دنیاس
دل زندونی
میره مهمونی
جایی که حرم امن آقاشه
چه آقایی که سینه مبتلاشه
میخواد دلم فداشه
برای آقایی که هرچی دارم ز سر هدیه هاشه
هزار تا عصای موسی تو دست خادماشه
تا چشم کار میکنه حکومت مهر و وفاشه
چشای ملائک قندیلای لوسترای صحن و سراشه
دل خسته متولد ایوون طلاشه
هزار حاجت و خواهش – هزار ذکر نیایش
هزار شعر ستایش – روی بال و پر کبوتراشه
حرارت دلم ز پرتو گنبد طلاشه
سلطان و …
گنبد مثه خورشیدی می تابه
غرق التهابه
یک لحظه جدایی از
این حرم عذابه
اشک زائراش مثل
یک چشمه ی آبه
دلم در تب و تابه – تو صحن انقلابه
خاک پاشم تا دنیا دنیاس
مست نگاشم تا دنیا دنیاس
دل دیوونه
داره می خونه
زمانی که دلم ستاره ریز و بی قراره
تو راه چشم انتظاره
آره این صدای سوت قطاره
رسیده ایستگاه مشهد عشق
که اینجا وادی سلطنت حضرت یاره
کمی که می کنم من استراحت-میشه وقت زیارت
پس از غسل و وضو و عطرو ذکرم
لباسای اتو کرده و نو میشه مهیا
برای دیدن بضعه ی طاها-با این چشای دریا
هزار حول و ولا دارم برا دیدن آقا
ولی وقتی چشمام گنبد آقامو می بینه
بازم آروم می گیره- می خواد براش بمیره
من خسته ی زائر-شدم معتقد اینکه، امامم حی و حاضر
داره میشنوه حرفای دل مرغ مهاجر
منی که زائر عزیز زهرای بتولم -به حال خوندن اذن دخولم
باذن الله باذن رسول الله و باذن ملائک
سلطان و …
عمریه که مست یک نگاشم
اسیر و مبتلاشم
من حاجی احرام
اون صحن و سراشم
عمریه که مانوس
چشم کفتراشم
دم ایوون طلاشم
میخوام براش فدا شم
خاک پاشم تا دنیا دنیاس
مست نگاشم تا دنیا دنیاس